بهارانه !
می و میخانه مست

و می کشان ، مست
زمین مست و زمان مست ،
آسمان مست
نسیم از حلقه ی موی تو
بگذشت
چمن شد مست
و باغ و باغبان مست
تا زدم یک جرعه می از چشم
مستت
تا گرفتم جام مدهوشی زدستت
شد زمین مست ،
آسمان مست ، بلبلان نغمه
خوان مست
باغ مست و باغبان مست
تو زمزمه ی چنگ و عود منی
نغمه ی خفته در تار و پود
منی
تو باده و جام و سبوی منی
مایه ی هستی و های و هوی
منی
گرچه مست مستم
نه می پرستم
به هردوجهان ،
مست
عشق تو هستم
تا من چشم مست تو دیدم
زساغر عشقت ، دو جرعه کشیدم
شد زمین مست ، آسمان مست ،
بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
بیژن ترقی

باد بهاری وزید، از طرف
مرغزار
باز به گردون رسید، نالهی هر مرغزار
سرو شد افراخته، کار چمن ساخته
نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار
گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست
سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار
شاخ که با میوههاست، سنگ به پا میخورد
بید مگر فارغست، از ستم نابکار
شیوهی نرگس ببین، نزد بنفشه نشین
سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببار
خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع
نالهی موزون مرغ، بوی خوش لالهزار
هر گل و برگی که هست، یاد خدا میکند
بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار
برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش
هر ورقی دفتریست، معرفت کردگار
وقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار
بلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان
طوطی شکرفشان، نقل به مجلس بیار
بر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت
وقت بهاران گذشت، گفتهی سعدی سعدی بیار
سعدی

صبح است ساقیا قدحی پرشراب
کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
حافظ

|